حی علی العزا حی علی ابکا فی ماتم الحسین مظلوم کربلا
دلگیرم ازقضاوت تو ...
به خیابان نمیرود دل من، من دلم توی خانه زندانیست
تو نمکگیر من شدی باشد این که یک اتفاق معمولیست
من اگر سفرة دلم پهن است در دل من همیشه مهمانیست
با همه ابرهای دور و برت آنطرفها همیشه آرام است
دل به دریا نزن مواظب باش این طرفها همیشه طوفانیست
روزگارم سیاه شدبا تو که الهی سفیدبخت شوی
چشمهای تو کافرم کردند دورشو نوبت مسلمانیست
تو که خاتون خوب من بودی روسری را درست کن دیگر
باد دارد میآید و دل من مثل موهات در پریشانیست
به دوتا خوشه گندم و گیلاس سرزنش می کنند آدم را
عاشقی هیچ دست آدم نیست کار خطهای روی پیشانیست
صادق هدایت
تقدیم به کسی که نمیدونم کیه و کجاست و چه شکلیه اما گاهی دلم براش خیلی تتگ میشه
چراغ قرمز شد. یه دخترکوچولو با موهای خرمایی و صورت سفید که از کم خونی زرد شده بود به شیشه زد: خانوم تو رو خدا گل بخر شاخه ای ۵۰۰ ... شیشه رو دادم پایین چشاش از خوشحالی برق زد. ۱۰۰۰ دادم و یه شاخه گل نرگس خریدم. گل خوشبویی بود. حداقل بوش از بوی دوسیب که دیگه بوی تنم شده خوشبوتر بود. اولا که تو بودی و باهم دوسیب میزدیم چقدر سرم درد میگرفت و تو پوک ۵ گیج میشدم و شل و تنم لس میشد و تو میخندیدی و میگفتی کم آوردی و این روزا که نیستی ۱۰۰ پوک هم جوابمو نمی ده. چه میشه کرد. روزگارهمینه و تو مثل روزگار نامرد ...
***
(زندگی من به نظرم همان قدر غیرطبیعی و نامعلوم و باورنکردنی می آمد که نقش روی قلمدانی که با آن مشغول نوشتن هستم.گویا یک نفرنقاش مجنون و وسواسی روی جلد این قلمدان را کشیده. اغلب به این نقش که نگاه میکنم مثل این است که به نظرم آشنا می آید. شاید برای همین نقش است ... شایدهمین نقش مرا وادار...)
صادق هدایت